چوپان و مار
نوشته شده توسط آی دریمز در 19 آوریل 2014چوپانی ماری را از میان بوته های آتش گرفته و نجات داد و سپس در خورجین گذاشته و به راه افتاد .
چند قدمی که گذشت مار از خورجین بیرون آمده و گفت :
به گردنت بزنم یا به لبت ؟
چوپان گفت : آیا سزای خوبی این است ؟
مار گفت : سزای خوبی بدی است …
و قرار شد تا از کسی سوال بکنند، به روباهی رسیدند و از او پرسیدند .
روباه گفت : من تا صورت واقعه را نبینم نمی توانم حکم کنم، برگشته و مار را درون بوته های آتش انداختند، مار به ناله افتاد و روباه گفت : بمان تا رسم خوبی از جهان برافکنده نشود …
یک دیدگاه
دستهبندی : داستان های کوتاه و آموزنده
سایت خوبی دارید موفق باشید